هر کس که از یاد ما Dalliance با سرهنگ در این سال

خدمتکار: من در نزدیکی خاصی که او را دیدم من در سالن بسیار نزدیک به سرهنگ اتاق از فقط یک آشنایی دوستانه است معتاد به رفتن.

خانم کترینا: به اعتقاد من خانم کترینا espied من سرخ در حضور سرهنگ زمانی که ما chanced به تصویب هر یک از دیگر در راه پله بزرگ. O چه رسوایی شد او به دانستن جزئیات بسیاری از ما مهتابی trysts!

بئاتریس Lusk, سرهنگ پا-قبل از ازدواج: این snooping dollymop کشف توری به من کرست او به عنوان تمیز کردن قرمز ساتن chaise در سرهنگ سالن. من را دیده اند راه او به نظر می رسد در من; من دارای هیچ شک و تردید در مورد او آگاهی از شبانه من قرار ملاقات گذاشتن با سرهنگ.

کاترین Longley: البته من تا به حال به من بگویید عزیزترین کاترین—شیرین من در آغوش دوست! من مطمئن هستم که او نمی خواهد صحبت می کنند آن را به هر کسی برای ما مثل خواهر.

عزیز شیرین جاناتان: و چگونه آن را شکست قلب خود را به یاد بگیرند که او معاشقه تا به حال شده است برای هیچ و عواطف خود را بودند ne'er برگردانده می شود.

امیلی کنزینگتون: این غیبت جادوگر به احتمال زیاد گفته تمامیت ساسکس!

تادئوس o'reilly این پاسبان: که ستمکار پاسبان همه چیز را می داند. او یک تهدید با سیاه دل drudges استراق سمع 'نیته هر پنجره در شهرستان است. من از ترس مشکل این ظالم بی رحم را هم بزنید هنگامی که این دانش را ثابت می کند به نفع خود توطئه خائنانه.

جوان ایرا Blackmore: پسر الکساندر و اتل Blackmore او است اما 7 سال سن و آمریکا سرقت یک بوسه در شربت خانه پیروی از سنت اندرو در روز جشن. او به نظر می رسید به درک آنچه که او شاهد بود اما ما باید تملق او را با آب نبات و teacakes برای اطمینان از او به نظر می رسد در ما نفع.

این Farnham, Lad: در حالی که رقص یک رقص گروهی در فرمانداری توپ من را بیرون کشید و با نفس به عنوان نور به عنوان لیمو, پودینگ, زمزمه در گوش من "من دیده ام شمع در سرهنگ پنجره بسیاری از شب."

کاپیتان Trufant: ما جرأت که ماموران بازداشتگاه خواهد بود خالی که بعد اما ای چه احمق بودند ما! و فرصت طلب Trufant نمی خواهد بالا با استفاده از این اطلاعات به کاری به نفع با کلی!

Poppet: O عزیزترین poppet! چگونه من صرف ساعت های بی پایان ریختن عمیق ترین آرزوهای من قلب خود را پاره پاره befabricked گوش!

این دوده رو دو رگه peered خود دانه دار چشم به سرهنگ چهارم از oriel پنجره سمت راست زیر سقف لبه و کشف ما در رسوا در آغوش. وجود دارد هیچ گفتن که چگونه بسیاری از زاغه شیطانهای او صحبت کرده است ما امر است. که ادم خشن و زمخت دارای سرنوشت ما را کثیف, دخالت دست!

آه بی گناه Emmannuelle به عنوان خالص به عنوان باکره برف در Mont Ventoux! بسیاری از عاشقانه برخورد بین خودم و سرهنگ او شاهد از اتاق بالا به حیاط. خوشبختانه او است اما بی صدا. او دارای صلاحیت برای برقراری ارتباط چنین قصه به دیگران نیست حداقل از همه به دور کنتس مونتکلیر خودش—او مادر!—چه کسی می تواند این را همه به یک پایان بی ادب فورا. حداقل من باور نمی امانوئل همیشه می تواند نفس کشیدن یک کلمه از آن می تواند او ؟